.:.ساعت 25.:.

می خواهم چشمانم را ببندم

کمی لغزش کنم

میخواهم کمی بلغزم

از هوای تو ؛ به هوای بی کسی هایم

باور کن میلغزم

ســــُــر میخورم

میروم تا همانجایی که هیچ کسی نیست

جز من و خیال واهی ِ یک "تو"

اجازه هم نمیخواهم این روزها

مست که میشوم میپرم از خواب

من هستم و من

بدون هیچ "تو" ایی

عجب خوابی

چه رویایی...


پ ن::

+ هذیون میگم ؛ تب دارم ؛ این روزهایم را جدی نگیرید !

+ + به ته سیگارهایتان احترام بگذارید

نیندازیدشان زیر پا

چرا آدم ها عادت دارند

هرکه به پایشان سوخت را

می اندازند زیر پا؟

+ + + مخاطب خاص ندارد .

کمی بعدتر نوشت:: لطفا بی منظور بخوانید ! ( در مورد این پست کامنتای خصوصی هم نفرستین اینقده!!!!!!!!!!!!!!!!)

:: جمعه ۱۳۹۰/۰۱/۲۶
- .
| |
.......................................................................................................................................