.:.ساعت 25.:.

یک نگاهم به ساعت مانیتورم است و یک نگاهم به گوشی ام . یک گوشم به صدای بیرون اتاق جمع شده و یک گوشم منتظر ِ دینگ دینگ شبانه . یک گوشه ی حواسم به حرف هایی است که دارم می شنوم ، یک گوشه اش در هپروت سیر میکند انگار. ساعت 1.02 نیمه شب شده . دارد وقتش میگذرد . لحظه به لحظه . دارد دیرتر می شود هر ثانیه . دستم را میگذارم روی کلید های کیبورد . هدست را میزنم روی گوش هایم . به آرشیو آهنگ هایم می روم . یکی را پلی میکنم . چشم هایم را می بندم . فکرم را رها میکنم . دستانم خودشان میدانند امشب چه کاره اند . چشم هایم را باز میکنم . فقط مانده یک شماره ، تا این پست هم تکمیل شود .نگاه میکنم به چوبه ی عود نیمه سوخته ای که مدت هاست دارد التماس میکند تا دودش کنم . افکارم خیره می شود به آهنگ فلان وبلاگ . با یک کلیک پست امشب هم ارسال شد و تمام.

این است کار هر شب ِ یک ساعت ، که اضافه تر فکر میکند شاید ..

:: جمعه ۱۳۹۰/۰۵/۲۱
- .
|
.......................................................................................................................................