:: شانه هایم تاب تحمل هوا را هم ندارد نگاه های گاه و بیگاهت دارد بی خوابم میکند یا شاید بی خوابی هایم گاه و بیگاه نگاهت میکند نمی دانم گیجم زنده ام هستم دیگر مداد رنگی هایم را پیدا کرده ام زندگی را آنطور که میخواهم نقاشی میکنم ولی ای کاش میشد حرف ها را گفت کلامم در ذهنم پوسیده میخواهم با کسی فریاد بزنم ولی هوا هم دیگر با من نیست ::![]()
پینوشت::امروز خبر ازدواج یکی از بهترین دوستام بهم رسید..وای که چه قدر خوشحال شدم..خدایا علی و زهرا رو خوشبخت ترین زوجی کن که میشناسم..دیگه خسته شدم از بس خبر طلاق و متارکه دوستام رو شنیدم..گرچه میدونم زهرا عاقل تر از این حرفاست که بی گدار به آب بزنه..ولی همسرش 11سال از خودش بزرگتره!!!شغل باحالی هم داره..تک و ناب..بچم کلی برا خودش هنرمند تشریف داره....خدایا خوشبختشون کن..نمیخوام کار این هم مثل نادی و خاطره و نیلوفر و غیره و غیره به متارکه بکشه...نه..نه..زهرا عاقل تر از بقیه انتخاب کرده..یعنی به انتخاب میشه اعتماد کرد..
- .
| |
.......................................................................................................................................








