غروب دلگیر وسط هفته است من؛ در اتوبوسی که شمال را گـز میکند به مرکز , میان ازدحام مردم ,تنها نشسته ام و خاطراتمان دارد فیلم می شود برایم و زن دارد غصه هایش را زمزمه میکند و می شود آهنگش پس زمینه ی افکارم و تو را یاد میکنم تمام لحظه های بود و نبودت را و ترانه ی حضورت را گریه میکنم یادواره ی حس شیرین بودنت را با تمام کمی هایمان باید دوست داشت اینجا ؛ همه دارند حرف میزنند , داد میزنند , گپ میزنند ... و من میان ازدحام مردم , تنها نشسته ام و خداحافظی خورشید را غصه میخورم
الان
:: سه شنبه ۱۳۹۳/۰۶/۱۱
- .
| |
.......................................................................................................................................








