.:.ساعت 25.:.

آدم

یه وقتایی خسته میشه

از تقدیری که هیچ نقشی توش نداشته

از مصیبت هایی که ممتد میباره رو سرش

اینقدر خسته میشه که دیگه می خواد تمومش کنه

من الان خستم

میخوام تمومش کنم...

خیلی خستم

خیلی...

تو این شبا

برام طلب مغرفت کنید...

دیگه نمی تونم تاوان گناه بقیه رو من بدم... یه شب بالاخره همه چیز باید تموم بشه...

:: جمعه ۱۳۹۶/۰۷/۰۷
- .
|
.......................................................................................................................................