هرگز به بازیگری فکر نمیکردم، نهایت آرزوهای مضحکم آن بود که در رادیو گویندگی کنم، اما... امان از روزگاری که از من بازیگری قدر ساخت، حالا میتوانم بر تمام بغض هایم غلبه کنم و در میهمانی شبانه مان، بخندم و برقصم و چشم در چشم عزیزانم نگاه کنم و غمشان را به جان بخرم و باز بخندم؛ بی آنکه کسی بداند پشت آن لبهای قرمز شده از آرایش، با چه بغضی خط را بر لبانم کشیدم ...
:: پنجشنبه ۱۳۹۹/۱۲/۰۷
- .
| |
.......................................................................................................................................








