دیروز، وقتی فیلم عنکبوت رو دیدم، تموم رنج های گذشته ام را وقتی که توی تاکسی ها و ماشین ها بهم تعرض شده بود به یادم اومد، تعرض های کلامی و لمسی! و دوباره تنفر تمام وجودم را گرفت، وقتی که زهرا (ساره بیات) گفت که حتی رنگ ماشین را به یاد ندارد و یادش هم نبود که پلاک ماشین را بر دارد، دقیقا یاد پنج شش سال پیش افتادم که با گریه از یک ماشین شخصی که مسیر هر روزه ام را می رفتم، وسط راه پیاده شدم و زار میزدم و دست هایم می لرزید و حتی یادم رفت پلاک که هیچ، مدل ماشین آن مردک را از بر کنم تا گزارش بدهم که یک بیمار روانی حوالی شرکت در تردد است، کسی که گویی کارمند بانک یا جایی با لباس رسمی و کت و شلوار بود! کسی که بعدها همکار دیگرم هم تعرض کرد!! کسی که با تمام وجود از او متنفرم، چرا که اضطراب آن روز، من را 8 ماه درگیر بیماری کرد ... جوری که 4 روز بعد تمام صورتم ملتهب شد، چیزی شبیه تبخال از گوشه چپ چشمم تا گوشه چپ لبم را سراسر گرفت. و من بدترین تولد عمرم را با صوتی متورم و ملتهب تجربه کردم، جوری که مادرم فکر میکرد دیگر صورتم مثل قبل نخواهد شد. ما زن ها خیلی سختمان است وقتی که یکی هیزی میکند و خیره نگاهمان میکند چه برسد به اینکه حرف های رکیک جنسی بزند و حتی بدتر از آن آلتش را یک راست بگیرد در دست و نشانمان بدهد. در هرکجای دنیا که باشی فرقی ندارد، بالاخره یکی پیدا می شود که اینطور رفتار کرده باشد. و در آن لحظه فقط آرزو میکنی که یک کُلت کمری داشته باشی و بزنی لَت و پارشان بکنی! شاید یک جورهایی شبیه همان عنکبوت! فیلم را میگویم! همانکه مرد قاتل حوالی سال های 79 به جان دخترکان خیابانی تن فروش افتاد و به حکم خودش کشتشان تا شاید جامعه را پاکسازی کند اما چه دریغ که مشکل اصلی ذهن روانی بیمارانی است که در ذهنشان بارها تو را به آغوش کثیفشان می کشند و تو هیچ کاری نمی توانی بکنی ... هیچ کاری ...
- .
| |
.......................................................................................................................................








