ساعت 3.57 صبحه، هنوز داره بارون میاد، و پنجره نیم بازه، صدای پرنده ها میاد که انگار دارن طلوع رو حس میکنن... و من نشستم رو پروژه کار میکنم و به جاهای خوبی رسوندمش دلم یه دوست میخاد مثل نیکی تو فیلم dying for s3x، همونقدر رفیق، همونقدر همه جا باشه با ادم، رفیقی که وقتی دلت خواست سرت رو بذاری رو پاهاش و باهاش حرف بزنی و گریه کنی حتی، دلم یه رفیق تمام عیار میخاد، چیزی که خودم برا بقیه بودم ...
:: سه شنبه ۱۴۰۴/۰۴/۱۷
- .
| |
.......................................................................................................................................








