با صدای بی صدا مثل یه کوه بلـــــــند مثل یه خواب کوتاه یه مـــرد بود یه مرد با دستای فقیر با چشمای محروم با پاهای خسته یه مــــرد بود یه مرد شب با طابوت سیاه نشست توی چشماش خاموش شد ستاره افتاد روی خواب سایه اش هم نمی موند هرگز پشت سرش غمگین بودو خسته تنهای تنهــــــــــــــــــآ با لب های تشنه به رقص یه چشمه قطره.قطره قطره ی آب در شب بی طپش این طرف اون طرف میافتاد تا بشنوه صدا صدا صدای باد صدای پا دوووســــــت یه سکه ی نایاب گلدون عطیقه یه شعر نگفته روی لب بسته سوار موج نور با حافظه ای بی گذشته بی درد تنهــــــآی تنها در کنج یه قفس بی نفس بی هیچکس با حسرت یه سحر هــوا هــــوا هوای پاک هوای پاک در شب بی خوابی از چشم ستاره قطره قطره میچکه رویا رویا بر سر ما بر سر ما
- .
| |
.......................................................................................................................................








